کد مطلب:148742 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:216

ابوالفضل عازم میدان جنگ گردید
یك مرتبه دیگر ما از لحاظ تعیین موقع جنگ یكی از سلحشوران روز دهم محرم سال شصت و یكم هجری در قبال روایات قرار گرفته ایم و نمی توانیم به طور صریح زمان عزیمت عباس بن علی مكنی به ابوالفضل را در میدان جنگ تعیین نمائیم.

به روایتی عباس بن علی بعد از كشته شدن برادر زاده اش (علی بن الحسین) به جنگ رفت. به روایتی وی به اتفاق حسین (ع) در وسط روز (ظهر) وارد میدان جنگ شد. به روایتی قبل از این كه ظهر فرابرسد عباس بن علی راه میدان جنگ را پیش گرفت. به روایتی عباس بن علی غیر از سلاح چیزی با خود به میدان جنگ نبرد. به روایت دیگر هنگام عزیمت به سوی میدان جنگ یك مشك با خود برد تا این كه برای تشنگان كاروان حسین (ع) و بخصوص كودكان و زنها آب بیاورد و در هیچ یك از تواریخ كه در آن ها وقایع آخرین روزهای زندگی حسین (ع) نوشته شده مسئله عدم دسترسی كاروان حسین (ع) به آب دیده نمی شود. ولی بدون شك از بامداد روز دهم محرم كه جنگ


شروع شد دیگر افراد كاروان حسین (ع) دسترسی به آب نداشتند. لذا اگر از تشنتگی معذب بوده اند آن ناراحتی از بامداد روز دهم محرم شروع شده است. لازمه بردن مشك از طرف عباس بن علی، این بوده كه وی امیدواری داشته خود را به رودخانه برساند و مشك را پر از آب كند و مراجعت نماید. اما می دانیم كه ساحل رودخانه از طرف سربازهای (عمر بن سعد) اشغال شده بود نه برای این كه مانع از این شوند كه كاروان حسین (ع) از آب رودخانه استفاده نماید بلكه نگذارند كه كاروان حسین (ع) از آن راه از میدان جنگ عقب نشینی نماید. گفتیم كه كاروان حسین (ع) در ساحل غربی فرات قرار داشته و سربازان حسین (ع) برای این كه به میدان جنگ بروند از شمال به سوی جنوب می رفتند و در آن حال رودخانه فرات، در طرف چپ آن ها قرار داشت. عباس بن علی برای این كه آب از رودخانه بردارد بایستی به طرف چپ خود (یعنی به طرف مشرق) برود در صورتی كه در روایات نوشته شده كه او به سوی میدان جنگ رفت و لازمه رفتن عباس بن علی (ابوالفضل) به سوی میدان جنگ این بود كه به سوی مشرق و رودخانه فرات برای آب برداشتن نرود مگر این كه بگوئیم كه منظور راویان از میدان جنگ ساحل رودخانه فرات بود چون یك واحد از سپاه عمر بن سعد در آن جا قرار داشت و عباس بن علی ناگزیر بود با آن واحد بجنگد تا این كه راه رودخانه را به روی خود بگشاید و آب بردارد. راجع به جنگ عباس بن علی ابوالفضل دو روایت وجود دارد كه معروف تر از روایات دیگر می باشد و آن دو را می توان در اكثر ماخذها دید و به همین جهت ما هر دو روایت را ذكر می كنیم تا این كه امانت تاریخ را حفظ كرده باشیم و محقق هر قدر دقیق باشد، نباید امانت را در تاریخ نادیده بگیرد. محقق تا آن جا كه بتواند می كوشد كه وقایع تاریخی را با منطق، تطبیق نماید و آن منطق هم فقط منطق عقلی بر اساس قوانین ریاضی نیست. چون در تاریخ، منطق، گاهی از رسوم و آداب حتی از خرافات سرچشمه می گیرد و محقق مجبور است كه برای خرافات باندازه دلایل ریاضی قائل به اهمیت بوشد برای این كه بعضی از وقایع تاریخی از خرافات به وجود آمده است و در تحقیق تاریخی منطق خرافی به اندازه منطق ناشی از دین و سیاست و اقتصاد اهمیت دارد. ولی محقق تاریخ نباید هرگز آن قدر مجذوب تحقیق خود بشود كه متن و نص تاریخ را نبیند. قسمتی زیاد از تاریخ منقول است نه معقول وقتی تاریخ می گوید سربازان حسین (ع) در روز دهم محرم هفتاد و یك نفر (با او هفتاد دو نفر) با یكصد و پنجاه نفر یا سیصد نفر بوده اند ما باید یكی از این سه شماره را بپذیریم و با هیچ دلیل عقلانی نمی توانیم یكی از این سه شماره را انكار نمائیم. این است كه از قرن هفدهم میلادی به این طرف نظریه ای در تاریخ نویسی به وجود آمد كه می توان گفت به شكل قانونی علمی در آمده و آن این است كه محقق نباید نص تاریخ را نادیه بگیرد و لو صد در صد بر خلاف واقع باشد. برای این كه اگر تاریخی بنویسند كه صد در صد بر خلاف واقع باشد، آن هم علتی دارد و آن كه تاریخ را بر خلاف واقع نوشته منظوری خاص داشته و محقق برای این كه به منظور او پی ببرد باید آنچه را نوشته مورد توجه قرار بدهد. این است كه ما هم در این جا، جنگ عباس بن علی


(ابوالفضل) را با دو روایت كه بیشتر معروفیت دارد ذكر می نمائیم تا این كه امانت در نوشتن تاریخ محفوظ بماند.

عباس بن علی ابوالفضل نزدیك ظهر در حالی كه یك مشك خالی را بر دوش انداخته بود با سلاح شمشیر و تبر عازم میدان كارزار شد كه ناگزیر آن میدان در طرف مشرق یعنی نزدیك رودخانه فرات قرار داشته است. عباس بن علی سوار بر اسبی بلند و قوی شده بود زیرا چون جوانی بود بلند قامت و قوی هر گاه سوار بر اسب كوچك می گردید آن اسب زود خسته می شد و به نفس می افتاد و در وسط جنگ از پا درمی آید و عباس بن علی را پیاده می گذاشت. این بود كه آن مرد جوان مركوبی را انتخاب كرد كه در میدان جنگ قادر به حمل وی باشد و زود از پا درنیاید.

همین كه (عباس بن علی) وارد میدان شد شروع به خواندن رجز كرد. طوری صدای عباس بن علی ابوالفضل قوی و رسا بود كه تمام سربازان (عمر بن سعد) و آنهائی كه در كاروان حسین (ع) بودند به خوبی صدایش را می شنیدند. عباس بن علی (ابوالفضل) خود را معرفی كرد گو این كه همه وی را می شناختند و شمه ای از پدرش علی بن ابی طالب (ع) حرف زد و بانگ برآورد ای كسانی كه آمده اید تا این كه افراد خانواده پیغمبر اسلام را به قتل برسانید مگر اطلاع ندارید كه پیغمبر ما قبل از این ك زندگی را بدرود بگوید گفت: (انی تارك فیكم الثقلین) [1] آیا شما می توانید انكار كنید كه این كلام از پیغمبر ما نیست؟ آیا می دانید كه بعد از قرآن، گرانبهاترین چیزی كه پیغمبر ما از خود باقی گذاشت خانواده اش می باشد؟ اكنون شما بدون این كه در فكر خدا و پیغمبر باشید كمر به قتل اعضای خانواده پیغمبر بسته اید. تصور نكنید آنچه من می گویم ناشی از بیم مرگ است و می خواهم با این گفته شما را از قتل خود منصرف كنم. اگر ما از مرگ می ترسیدیم، با (یزید بن معاویه) بیعت می كردیم و كفر و ظلم او را تصدیق می نمودیم. ولی ما از مرگ نمی ترسیم و شما خواهید دید كه امروز در این سرزمین تا آخرین مرد ما برای دفاع از حق، كشته خواهد شد و هر كس كه امروز از برادرم حسین (ع) برای ورود به میدان جنگ اجازه گرفت از وی شنید كه من هم تو را تعقیب خواهم كرد. سرزنشی كه من به شما می كنم، ناشی از این است كه شما با شمشیر كشیدن به روی افراد خانواده پیغمبر اسلام خود را نزد خداوند سیه رو خواهید كرد و دچار عذاب همیشگی خواهید شد اكنون در كاروان ما اطفال تشنه هستند و من آمده ام كه برای آن ها آب ببرم و راه بدهید تا این كه من خود را كنار رودخانه برسانم و مشك خود را پر از آب كنم و كودكان را سیرآب نمایم.

مردی به اسم (اوس بن اطاف) بانك زد ما نمی گذاریم كه تو خود را كنار رودخانه برسانی و مشك خود را پر از آب كنی و اگر آب تمام این صحرا را بگیرد نمی گذاریم


كه تو آب ببری. عباس بن علی (ابوالفضل) گفت ای مرد خدانشناس آیا تو با كودكان ما هم دشمنی داری؟ اوس بن اطاف گفت ما با هر كس و هر چیز كه وابسته به شما می باشد دشمن هستیم. عباس بن علی گفت در این صورت من با قدرت خود راه رودخانه را خواهم گشود و آب خواهم برد. بعد از این گفته عباس بن علی اسب برانگیخت و در حالی كه به طرف سپاه عمر بن سعد یعنی آن قسمتی از سپاه كه كنار رودخانه موضع گرفته بودند می رفت شمشیر را از غلاف كشید. اولین بار نبود كه یك سوار به یك واحد بزرگ سپاهی حمله ور می شد. قبل از عباس بن علی بارها شجاعان عرب به تنهائی به یك سپاه حمله ور شده بودند. اما آن كه به تنهائی به یك سپاه حمله ور می شد بعد از مدتی كم به قتلش می رسید چون به سرعت احاطه اش می كردند و با چند ضربت شمشیر یا تبر یا گرز به قتلش می رسانیدند و او نمی توانست از محصور شدن خود ممانعت نماید. لیكن حمله عباس بن علی نسبت به حمله شجاعان عرب، كه قبل از وی به تنهائی به یك سپاه حمله ور می شدند این مزیت را داشت كه (عباس بن علی) محصور نشد و مقابل او، معبری باز گردید كه وی توانست از آن معبر عبور نماید و خود را به رودخانه فرات برساند. اگر بپرسید چگونه ممكن است یك سوار كه به یك سپاه حمله می كند قادر است فتح نماید با استفاده از ماخذهای شیعی می گوئیم كه اولا شكوه و قامت عباس بن علی در پیروزی او اثری زیاد داشته است. وی هنگام شمشیر زدن بانگ برمی آورد و صدائی قوی از دهانش خارج می شد و حسب و نسب خود را برمی شمرد و گر چه مردان جنگاور از بانگ و نعره نمی ترسند اما ذكر حسب و نسب در اعراب بدوی موثر واقع می گردید و راه به روی عباس بن علی می گشودند. دومین علت پیروزی عباس بن علی این بود كه وی مردی شمشیرزن به شمار می آمد و بازوئی نیرومند داشت و هنگام شمشیر زدن سوار بر اسب، ریزه كاری هائی را به كار می برد كه یك مرد ناشی نمی توانست به كار ببرد. عباس بن علی در حالی كه پیش می رفت روی اسب، از كمر برمی گشت تا این كه بتواند از عقب خود دفاع نماید و از قفا او را مورد اصابت شمشیر قرار ندهند. در هر حركت، مثل تمام سواران شمشیرزن و ماهر حركت دست خود را با حركت اسب جفت می كرد تا این كه قوت شمشیرش بیشتر شود و هر ضربتی كه وارد می آورد یك نفر را از كار می انداخت و بر كسی پوشیده نیست نیروی جسمی مردان بلند قامت كه دارای تناسب اندام هستند از نیروی جسمی مردان قد كوتاه بیشتر است و از ازمنه قدیم می دانستند كه یك پهلوان بلند قامت قادر است ده ها پهلوان كوتاه قد را به زمین بزند و كسانی كه مقابل عباس بن علی قرار می گرفتند چون كودكی بودند كه مقابل یك مرد قرار بگیرد.علت سوم پیروزی عباس بن علی این بود كسانی كه می خواستند از عبور وی ممانعت نمایند خود مزاحم یكدیگر می شدند خاصه آن كه سوار بر اسب با عباس بن علی می جنگیدند. در ادواری كه سلحشوران در میدان جنگ با سلاح سرد می جنگیدند بارها افتاق افتاد كه یك نفر توانست با یك گروه بجنگند بدون این كه كشته شود و آن واقعه نه فقط در جنگ های اعراب دیده شد بلكه در جنگ های مغرب زمین و همچنین


جنگ های صلیبی دیده شد. در جنگ های صلیبی كه مدت دو قرن طول كشید چندین بار، سلحشوران از اقوام اروپائی با اقوام مسلمان به تنهائی با صدها نفر جنگیدند. در پیكارهائی كه صلاح الدین ایوبی قهرمان معروف اسلامی با صلیبی ها كرد اسم یك سلحشور فرنگی به اسم (روهان) در تاریخ ثبت شده كه از قلعه موسوم به كرك (با فتح حروف اول و دوم و سكون حرف سوم - مترجم) كه تحت محاصره صلاح الدین ایوبی بود خارج شد. او لباس روئین در برداشت و دو شمشیر بدو دست گرفته بود و بعد از خروج از قلعه، به تنهائی، با سربازان صلاح الدین ایوبی شروع به پیكار كرد. (رنه گروسه) فرانسوی نویسنده تاریخ جنگ های صلیبی نوشته است كه یك هنگ كامل از سربازان صلاح الدین ایوبی مقابل (روهان) بود یعنی هزار سرباز مقابل آن مرد روئین تن قرار گرفته بود. معهذا وی با دو شمشیر، خود را به آن هزار سر باز زد و عده ای را كشت و توانست از راهی كه آمده بود برگردد وبه قلعه (كرك) مراجعت نماید. امروز ما نمی توانیم بپذیریم كه یك مرد سلحشور بتواند حتی با سه نفر پیكار كند زیرا سلاح پیكارهای امروزی آتشین است و از راه دور خصم را هدف گلوله قرار می دهد و او را به قتل می رساند. اما در گذشته، غیر از تیر، سلاحی وجود نداشت كه از راه دور كسی را هدف قرار بدهد. گر چه منجنیق هم بود ولی آن را قبل از آغاز پیكار مورد استفاده قرار می دادند تا این كه دشمن را متاذی نمایند و بعد از این كه پیكار شروع می شد از منجنیق استفاده نمی كردند برای این كه به جای سربازان دشمن، ممكن بود كه سربازان دوست را به قتل برسانند و امروز هم وقتی تماس سربازان با خصم از فاصله نزدیك باشد توپ ها را شلیك نمی كنند. چون سلاح سربازان در جنگ های گذشته سلاح سرد بود و آن را از نزدیك به كار می بردند، وقتی عده ای كثیر می خواستند به یك نفر حمله ور شوند، خود مزاحم یكدیگر بودند و ما راجع به این موضوع هنگامی كه (مسلم بن عقیل) در كوفه با عده ای كثیر از سربازان می جنگید نوشتیم. در پیكارهائی كه یك سوار با سواران متعدد می كرد بیشتر از مزاحمتی كه سربازان خصم برای هم به وجود می آوردند استفاده می نمود تا این كه آن ها را از پا درآورد. سوارانی كه می خواستند به یك نفر حمله ور شوند بیش از پیادگان مزاحم یكدیگر بودند برای این كه سر و گردن و تنه اسب ها مزاحم سواران بود. امروز، كسی مثل گذشته نمی جنگد و یك سوار به سواران متعدد حمله ور نمی شود ولی می توان فهمید كه وقتی یك سوار به عده ای زیاد از سواران خصم حمله ور می گردید بیش از سه یا چهار سوار مقابل وی قرار نمی گرفت و سواران دیگر نمی توانستند مقابل وی قرار بگیرند ولی ممكن بود كه از عقب او را مورد حمله قرار بدهند. به طور كلی وقتی یك سوار به عده ای زیاد از سواران حمله ور می گردید در جلو و عقب او بیش از شش یا هشت سوار قرار نمی گرفت و سواران دیگر، مثل این بود كه در میدان جنگ حضور ندارند چون با یكه سوار، تماس حاصل نمی كردند. اما حضورشان مفید بود زیرا آن هائی كه با یكه سوار می جنگیدند وقتی احساس خستگی می كردند كنار می رفتند و سواران دیگر، تازه


نفس، جای آنها را می گرفتند. پس از سوارانی كه با یكه سوار پیكار می كردند می توانستند بعد از خسته شدن كنار بروند و جای آن ها را سواران دیگر بگیرند ولی یكه سوار، فرصت رفع خستگی نداشت و اگر می توانست خود را در قبال ضربات شمشیر و تیر و نیزه حفظ نماید و لباس روئین او را از ضربات اسلحه حفظ می كرد عاقبت خستگی وی را از پا درمی آورد. این بود كه در آن جنگ هم عباس بن علی از این كه بیش از چند شمشیر مقابلش نبود استفاده می كرد و از جلو و عقب شمشیر می زد و راه را به روی خود می گشود و مواظب بود كه از عقب وی را مورد حمله قرار ندهند. ما نمی دانیم كه چند نفر از سربازان (عمر بن سعد) به دست عباس بن علی كشته شدند و خود او هنگامی كه راه را می گشود و پیش می رفت چند زخم خورد. بعید می نماید مردی كه به تنهائی به یك عده سوار حمله ور می شود و راه خود را از وسط سواران می گشاید مجروح نگردد. اگر عباس بن علی (ابوالفضل) دارای لباس روئین بود شاید مجروح نمی شد و آن لباس وی را از ضربات شمشیر و تیر و نیزه حفظ می كرد. ولی اعراب بادیه لباس روئین نمی پوشیدند و اكثر آن ها بضاعت فراهم كردن آن لباس را نداشتند. آنهائی هم كه بضاعت فراهم كردن لباس روئین را داشتند آن لباس را نمی پوشیدند زیرا سخت آنان را ناراحت می كرد. قدر مسلم این است كه در روز دهم محرم در جنگ كربلا نه حسین (ع) لباس روئین در بر داشت نه هیچ یك از سربازان او و در هیچ یك از مآخذ تاریخی صحبت از این نیست كه در آن روز یكی از سربازان حسین (ع) دارای لباس روئین بوده است و در تمام مآخذها صحبت از این است كه سربازان حسین (ع) دارای زره بوده اند و بعضی از آن ها هم كاسك داشته اند بنابراین عباس بن علی (ابوالفضل) هم غیر از كاسك و زره دارای سلیح دیگر نبوده و طبق رسم همیشگی زره فقط سینه و پشت را می پوشانیده و آستین نداشته چون آستین زره مانع از حركات مفصل شانه و مفصل آرنج، كه آزادی حركات هر دو، در جنگ، برای زدن شمشیر و تبر خیلی دارای اهمیت بوده می شده است. چون وسیله حفاظ عباس بن علی (ابوالفضل) كامل نبوده بعید می نماید كه هنگام عبور از وسط سواران عمر بن سعد مجروح نشده باشد. ولی چون جراحاتش خفیف بوده او را از كار نینداخت و توانست از وسط سواران عمر بن سعد بگذرد و خود را به رودخانه برساند. وقتی به رودخانه رسید از اسب فرود آمد و در حالی كه عنان اسب را بر بازو داشت به آب نزدیك شد تا این كه مشك خود را پر از آب كند. (اوس بن اطاف) كه به قاعده فرمانده سواران بوده و گرنه از بین آن ها برای فرماندهی شاخص نمی شد بانگ زد شما كه نتوانستید از عبور او ممانعت نمائید تیر بارانش كنید. عباس بن علی كنار رودخانه خم شد تا این كه مشك خود را پر از آب كند و پر شدن یك مشك خشك از آب، مستلزم این است كه مدتی بگذرد تا این كه مشك به تدریج پر از آب گردد و معلوم نیست چرا سربازان عمر بن سعد از آن فرصت استفاده نكردند و به عباس بن علی حمله ور نشدند و به این اكتفا نمودند كه وی را از دور تیر باران كنند. آیا از او بیم داشتند، و وحشت، مانع از این گردید كه كنار رودخانه


به او حمله ور گردند؟ آیا كنار رودخانه فرات در آنجا، نیزار بوده و هر جا كه نیزار است وضع باطلاقی یا نیمه باطلاقی دارد و آن ها نتوانستند وارد نیزار شوند؟ یعنی ترسیدند كه سم اسب های آن ها را در نیزار فروبرود؟ آیا عباس بن علی (ابوالفضل) چون ناگزیر بود، خطر ورود به یك منطقه باطلاقی یا نیمه باطلاقی را استقبال كرد و وارد نیزار شد؟ و دیگران جرئت نداشتند تا آن خطر را استقبال كنند؟ نباید تصور كرد كه این گونه كنجكاوی های شخصی كه می خواهد تاریخی را بنویسد مته بر خشخاش گذاشتن است و مجهولات تاریخ از این بجا مانده كه كسانی كه در گذشته خواستند تاریخ بنویسند از این كنجكاوی ها نداشتند. هیچ مورخ قدیمی كه نوشته عباس بن علی (ابوالفضل) از وسط سواران عمر بن سعد گذشت و خود را به كنار فرات رسانید نگفت هنگامی كه (عباس بن علی) مشغول پر كردن مشك بود سواران از فرصت استفاده نكردند و به او حمله ور نشدند در صورتی كه آن موقع چون عباس بن علی مشك خود را پر از آب می كرد فرصتی مناسب داشتند كه به او حمله نمایند. به موجب روایت دیگر قبل از این كه عباس بن علی (ابوالفضل) مشك خود را پر از آب كند یا بعد از آن و وقتی كه دهانه مشك را با ریسمان بست درصدد برآمد كه آب بنوشد. در تمام ادوار گذشته ظرف آب نوشیدن سانی كه به نهری می رسیدند دو كف دست آن ها بود و عباس بن علی هم دو كف دست را به شكل ظرف درآورد و زیر آب زد و خواست به دهان ببرد و بنوشد ولی به خاطر آورد كه برادرش حسین (ع) و كودكان و زنان كاروان تشنه هستند و از نوشیدن آب خودداری كرد و برخاست و مشك پر از آب را بدوش گرفت و سوار بر اسب شد و اگر مشك پر از آب بزرگ بوده عباس بن علی برای این كه با مشك پر سوار بر اسب شود ناچار نیروئی زیاد به كار برده است. بعد از این كه سوار بر اسب شد مجبور بود از راهی كه آمد مراجعت نماید و مرتبه ای دیگر از وسط سواران عمر بن سعد بگذرد هنگام مراجعت عباس بن علی (ابوالفضل) آزادی عمل موقع رفتن به سوی رودخانه را نداشت. زیرا مشكی پر از آب بر دوش گرفته بود و آن وزنه، مانع از این می شد كه نتواند به راحتی شمشیر یا تبر بزند. همین كه از رودخانه مراجعت كرد او را به تیر بستند و هر قصسمت از بدن او كه بدون حفاظ بود هدف تیر قرار گرفت و پیكانی بر آن فرونشست. تیرهائی كه به وسیله كمان پرتاب می شد از فاصله نزدیك یك سلاح موثر بود و اگر به قسمت های حساس بدن اصابت می كرد سبب قتل می شد و در قسمت های دیگر جراحات سخت به وجود می آورد و قوی ترین افراد بعد از دریافت تیرهای متعدد از كار می افتادند. چندین تیر بر قسمت های بدون حفاظ عباس بن علی (ابوالفضل) نشست و چند تیر هم به مشكی كه بر دوش داشت اصابت كرد و آب فروریخت. فروریختن آب خیلی (عباس بن علی) را متاثر كرد چون دیگر نمی توانست برای كودكان و زن ها آب ببرد اما پس از خالی شدن مشك عباس بن علی برای به كار بردن سلاح آزادتر شد و توانست از شمشیر خود بهتر استفاده نماید.



[1] اين كلام از حضرت ختمي مرتبت (ص) است و قبل از اين كه رحلت كنند فرمودند (اني تاريك فيكم الثقلين) يعني من دو چيز گرانبها، براي شما يا بين شما باقي مي گذارم كه يكي از آن دو قرآن است و ديگري خانواده ام - مترجم.